بنیامینبنیامین، تا این لحظه: 11 سال و 23 روز سن داره

ثمره زندگی من

پدربزرگ و نوه هاش

سلام  اول این را بگم که بنیامین سومین نوه پدربزرگ مادری است - اولی اسمش دینا است و دومی اسمش فاطمه (که من از همین جا روی ماه هر دوتاشونو میبوسم)  سپس بگم همانطور که در تاریخ هست دینا و بنیامین هر دو فرزندان یعقوب نبی هستند پس با هم برادر و خواهرند وبازهم بگم  دو سه شبی است که بنیامین شبها بیدار میشه و نمی خوابه - و همش میگه پیش من باشید و با من حرف بزنید و دلش میخواد ما چراغ را روشن کنیم و بیدار باشیم  اما دیشب اتفاق جالبی افتاد - بنیامین بیدار شد و شروع کرد به غر زدن و سر و صدا کردن - بابایی (پدربزرگ) از خواب بیدار شد و در همان حال مستی خواب گفت دینامیت چرا بیداره؟ بنده خدا دینا و بنیامین را قاطی ...
29 فروردين 1392

یادش بخیر

والا ما خیلی خوشحالیم که بنیامین در میان ماست و شکر خدا سالم و سرحال هم هست  اما چیزی که جالبه اینه که گاهی اوقات خودش به یاد روزهای جنینی اش می افته و مثل همان موقع در خودش فرو میره  شکار دیشب ما از این لحظه، از پاهاش بود به صورت قبل از تولدش قرار گرفته بود. البته باید توجه داشت که این عکس را از زیر پتو گرفته ایم (پتویی که به اشتباه صورتی خریداری شده، و به بنیامین هدیه شده است) ...
28 فروردين 1392

خداحافظ بند ناف

پسر گلم در اولین حمام زندگیش تونست بر آخرین باقیمانده از دوران جنینی اش، یعنی بند نافش غلبه کنه و زیبا و سالم از این مبارزه خارج بشه - لذا اولین عکس را بعد از جدا شدن بند ناف گرفتم که در این قسمت میزارم   ...
28 فروردين 1392

اولین حمام

دیشب پسر گلم حموم دهش بود - یعنی پس از ده روز بردنش حموم - و مامان و مامان بزرگ شستنش و پسرم هم کلی حال کرده بود - مامانش میگفت حتی وقتی شامپو ریختیم روی سرش و موهای قشنگش را شستیم جیکش در نیامد و کلی حال کرد و بعد از حمام هم یک چرت تووووپ بعد از نهار ...
28 فروردين 1392

شروع روابط پدر و پسر

والا بیشتر از یک هفته از تولد بنیامین میگذره و پسرم شدیداً نسبت به مادرش حس خوب و آرامی داره (خدا را شکر) ولی برای ایجاد ارتباط بیشتر، تصمیم گرفتم اندکی صمیمی تر با پسرم خلوت کنم و کمی مردانه با هم صحبت کنیم - غافل از اینکه بجز خدا، مادرش هم بالاسر ما بوده است و از این لحظه عکسی به جای گذاشته است .  جالب اینست که بنیامین هم به حرفهای من واکنش نشان میداد. ...
26 فروردين 1392

بند ناف بنیامین

پسرکم در روز هشتم زندگیش دومین هنر خودش را به نمایش گذاشت (اولیش این بود که هنوز یه ساعت هم از تولدش نگذشته بود که صورت خودش را یک خط خفن انداخت که حساب کار بیاد دست ما) دومین هنرش هم این بود که در میان تعویض پوشک با یک ضربه حرفه ای پا بند ناف را هدف قرار داد - اقرار میکنم هنوزم که هنوزه توی این فکرم که چطوری تونسته پا را انقدر بالا بیاره - اما هنوز آن بند ناف از پا در نیامده و به مبارزه ادامه میده لذا گفتم از آخرین یادگاری دوران جنینی بنیامین عکسی داشته باشیم که برایتان میگذارم . خدا کنه بدون درد از بدنش جدا بشه  ...
26 فروردين 1392

پیمان فی مابین

دیشب پسرم شب ششم زندگی اش را جشن گرفت و برخی از آشنایان مهمان بودند (تشکر فراوان از مامان بزرگ و بابا بزرگ که برای بنیامین این مهمانی را در منزل خودشان ترتیب دادند) در پایان این مراسم، پدر و مادر بنیامین با پسر زیبایشان پیمان بستند که همیشه و در همه حال دوستش بدارند و در تربیتش کوشا باشند و در سعادتش از هیچ کاری دریغ نکنند حتی اگر گاهی خیلی مشکل باشد. قابل به ذکر است که بنیامین نیز با فشار دادن دست مادرش در لحظه گرفتن عکس، پیمان را محکمتر کرد. ...
24 فروردين 1392

شناسنامه

عزیزکم دو روزه بود که برایش شاسنامه گرفتیم - همانطور که پدرم برای من انجام داد - و کلی خوشحالی کردیم. اونم یه شناسنامه سبز کوچولو که فعلا شماره شناسنامه اش از قدش بلندتره در ضمن بنیامین در دومین روز زندگیش چشمهای قشنگش را باز کرد و ما توانستیم رنگ زیبای چشمانش را ببینیم.   ...
20 فروردين 1392

تولدت مبارک

بالاخره پس از 9 ماه انتظار شیرین، بالاخره بنیامین، دوست داشتنی ترین هدیه زندگیم، در تاریخ 18 فروردین ماه 1392 در ساعت 10 و 10 دقیقه توسط خانم دکتر اردانی به این دنیای بزرگ پا گذاشت. و جمعیتی را خوشحال کرد. پسرم در هنگام تولد 3100 گرم بوده و 52 سانتیمتر قد داشته است که امیدوارم همیشه سالم و سرحال باشه. ...
19 فروردين 1392
1